مکتب خون
چه میشد بازم یگشتیم گاھی مثل اولھا
دوباره دسته گل میزد کسی روی مسلسل ھا
و گاھی پای اعلامیه ای ھشدار میآمد
که شبنم یخزده در باغ، برخیزید مشعلھا!
اگر فھمیده باشی میشود با عشق و نارنجک
خیابان را چراغانی کنی در زیر تاولھا
صدای بھمن پنجاه و ھفت انقلاب آمد
تلاطم میکند در خویش اقیانوس مخملھا
شنیدم لای صحبتھای گرم مردی از آتش
که دیگر میرزا کوچک نمیسازند جنگلھا
نشد تعطیل درس مکتب خون جمعه ھا حتی
خوشا بر حالتان ای مردھا! شاگرد اولھا!
شاعر : رزیتا نعمتی